برچسب: غدای گیلانی، رستوران، چهارشنبهسوری، ماهی سفید، ترشتره

آتیش، آتیش چه خوبه
مارجان ایستاده بود بالای والور، بوی سیر و سبزی تازه مثل ریسمانی میافتاد دور گردنم و من را میکشید سمت آشپزخانه. آقا جان کت و شلوار خاکستری پوشیده بود، روی سرش عرقچین داشت و زنجیر ساعتش از جیب جلیقهاش آویزان بود. آمد ایستاد توی درگاهی آشپزخانه گفت خیرالنساء شب ره چیزی نخیی؟ مارجان گفت ایتا… ادامه مطلب








ماهی سیاه کوچولو
فرامرز کفتری
آش رشته و دیگر چیزهای زندگی
ماجرای نه سیخ بسوزه، نه کباب چیه؟